"… از نوع ديگر"
هستي و وجود من ـ يك ايراني ـ يك معترض سياسي در جامعه كنونيمان چگونه تعريف ميشود ؟ در اجتماعي كه ارزشهاي انساني در آن به شكل كالاي روزمره درآمده و به ابتذال كشيده شده ، در جامعهاي كه همه صاحبنظران داخلي و خارجي از انحطاط تدريجي زندگي عامة مردم صحبت به ميان ميآورند ، در كشوري كه شيفتگي عمومي، تنها و تنها نسبت به مصرف و روابط وسيع نزولخوار و محتكر و رانت و زد و بند اقتصادي و غيره و غيره موج ميزند ، آيا بحث آزاديهاي سياسي مرا نيز شامل ميشود ؟ يا اينكه آزادي سياسي در مورد افرادي چون من به حق نفس كشيدن آن هم در بازداشتگاه اوين و اندرزگاه ۳۵۰ محدود ميشود ؟
البته كه همه ما به روشني روز ميدانيم كه حق آزادي سياسي و استفاده از تريبونهاي مختلف داخلي و خارجي و همچنين تأسيس حزب و گروه ، صرفاً براي بعضي طيفها خصوصاً طيفهاي ليبرال يا شبه سكولار در ايران معنا مييابد . افرادي چون من كه مناسبات اجتماعي در روابط توليد سرمايهداري را زير سؤال ميبرند و به جاي دفاع از امنيت سرمايهگذاري داخلي و خارجي در شالودة تكامل اجتماعي ، خواهان دفاع از طبقات محروم و نفي نظام طبقاتي و نيل به عدالت اجتماعي ميباشند ، نه تنها هرگز در معادلات قدرت نميگنجند ، بلكه تاكنون نيز همه دنيا شاهد بوده است كه چگونه نيروهاي چپ و دموكرات ايران (تنها نيروهاي فعال در عرصة اجتماعي) ، قبل از جابهجايي قدرت در سال ۵۷ و بعد از آن در دهة ۶۰ از همين لعنتآباد اوين و رجائيشهر به زير خاك فرستاده شدند .
منبع خبر