| |
به وبلاگ خبری پنلاگ: سالمرگ فروغ، با دامنى از واژگان سيمين بهبهانی خوش آمدید | صفحه اصلی | تماس با ما | |
Saturday, February 16, 2008
سال 1333 در يك دكه كفاشى در خيابان اسلامبول نشسته بودم و كفشى را به پا مى آزمودم. زن جوانى وارد شد كه گيسوانش را از پشت با بندى بسته بود و ابروانش را چون كمانى كشيده. نگاهش گرداگرد مغازه چرخيد و روى چهره من ثابت ماند. آنگاه بى آنكه بگويد چه مى خواهد از دكه خارج شد. سيما و نگاهش در ذهنم ثابت مانده بود. آيا خودش بود؟ عكسى از او در جايى ديده بودم. شايد او هم عكسى از من در مجموعه سه تار شكسته( 1330) ديده بودم. شايد او هم با خود گفته بود: " آيا خودش بود؟" قطعاً هر دو خودمانم بوديم، و حالا من خودم هستم با زندگى و او خودش با جاودانگى. مدتى گذشت و آن چهره و آن نگاه به همان صورت در ذهنم باقى ماند و گاه به گاه از زير نقاب بيرون مى آمد و نگاهم مى كرد، شعرهايش را كه در گوشه و كنار مجلات چاپ مى شد مى خواندم. شايد او هم شعرهاى مرا در گوشه و كنار مى خواند. در آن زمان كمابيش هر دو شهرتى داشتيم در حد جوانى و ناپختگى مان. اماآغاز انفجار آوازه مان دو نقطه بود كه با هم چندان فاصله يى نداشت. فروغ با شعر " گنه كردم، گناهى پر ز لذت" يكباره بر سر زبان ها افتاد و من با شعر " نغمه روسپى" شهرت تازه يى به دست آوردم. " گنه كردم" شعرى بود گوياى لحظه ها ى عاشقانه و شيرين كاميابى كه با زبانى صريح و بى پروا بيان شده بود. اين شعر با عكسى از فروغ زير عنوان شاعره ى بى پروا در مجله روشنفکر چاپ شد و چنين پايان مى گرفت:
|
|
Designed by: خُسن آقا |