وبلاگ خبری پن‌لاگ: اوين ديگرجا ندارد.......!!!

به وبلاگ خبری پن‌لاگ: اوين ديگرجا ندارد.......!!! خوش آمدید | صفحه اصلی | تماس با ما
~   بایگانی   ~
~    تیتر آخرین اخبار    ~
~   رابطه ها   ~
وبلاگ پن‌لاگ
~    وبلاگ اعضای پن‌لاگ    ~

Thursday, February 02, 2006
 

اوين ديگرجا ندارد.......!!!

دختر 12 ساله سليمی:پتو را از روی ما برداشتند و با پا و دست همه اش ما را می زدند.با پوتين به قلب مادرم می زدند که خيلی درد ميکرد.
* يعقوب سليمی سرانجام به گريه افتاد: احمدی نژاد که در مجامع بين المللی می گويد ما حقوق بشر را رعايت می کنيم بيايد ببيند چطور اين ها شبها زن و بچه مردم را به اسيری می برند. اين ها روی اسرائيلی ها را سفيد کردند. مگراينجا فلسطين است. مگر ما حقوقی نداريم. من ناسلامتی معلول جنگی ام. شيميايی جنگی ام...
يعقوب سليمی يکی از فعالين سنديکای شرکت واحد امروز يک شنبه با راديو آوای آشنا مصاحبه ای کرد که ميزان خشونت اعمال شده برای سرکوب اعتصاب رانندگان در روز شنبه را به خوبی به نمايش می گذارد. سليمی که می گويد همکارانش او را به آرامش و تحمل دعوت می کنند، عاقبت هنگام به ياد آوردن ضرب و شتم فرزندانش به گريه افتاد.
هم چنين دختر خردسال سليمي، صحنه دستگيری و برخورد ماموران در زندان باخانواده ها را شرح داد. کودک 12 ساله با صحنه هايی روبروست که هر انسان مقاوم بزرگ سالی را هم ميتواند از پا بيندازد. او در از مردم می خواهد از حقوق آن ها دفاع کنيم و می گويد آرزو دارد مادرش آزاد شود.
در اين جا گزارشی از مصاحبه شامل چکيده تند نويسی شده ای از صحبت ها را می خوانيد.
قبلا فعالين سنديکای شرکت واحد خبر داده بودند يعقوب سليمی از اعضای هيات مديره سنديکا ساعت 9.5 صبح يک شنبه به دادگاه انقلاب مراجعه کرده است تا با بازداشت او همسر و دختر دو ساله اش را آزاد کنند.
يعقوب سليمی ساعت ده و نيم صبح به وقت تهران از منزل مسکونی خود با راديو آوای آشنا صحبت کرد و خبر را تاييد نمود. سليمی گفت قبلا برايم احضاريه فرستاده بودند که يک شنبه به دادسرا مراجعه کنم. او گفت آن ها 700نفر را گرفته اند و حتی بين خودشان می گفتند ديگر در اوين جا نيست. جلسه اضطراری تشکيل داده بودند تا از همکاران و به قول خودشان از متهمين بازجويی کنند. او گفت به آن ها گفتم من خودم می آمدم ديگر چرا خانم مرا گروگان گرفتند. قاضی راسخ به من گفت برو پيش بچه ات.بچه دو ساله است. صورتش زخمی و باد کرده است.
سليمی يک دختر 12 ساله نيز دارد. او گفت به قاضی راسخ گفتم بچه های من کوچک اند و سرپرست ندارند. قاضی گفت مساله ندارد بعداز ظهر بايد به اتفاق بچه هايت برگردی. حالا هم زنگ زدند اين مساله را گفتند.
مهديه سليمی دختر 12 ساله سليمی شرح ضرب و شتم خانواده سليمی را در راديو چنين شرح داد:
ما خواب بوديم. يک هو زنگ زدند... تا مادرم در را باز کرد ريختند توی خانه.. پتو را از روی ما برداشتند و با پا و دست همه اش ما را می زدند و بعد گفتند بايد سوار مينی بوس شويد. خانم رضوی می خواست بچه را ببرد. اين قدر اين ها را زدند. حتی مادرم را اينقدر با پوتين به قلبش زدند که قلبش خيلی درد می کرد. چوبی دستشان بود هرچی مادرم کمک می خواست محل نگذاشتند. می خواستند جلوی دهان خواهرم اسپری بزنند.
جايی که رفتيم بهداشتی نبود. خيلی سرد بود. ميگفتيم پتو بياوريد می گفتند پتو نداريم. ما ماموريم و معذوريم. ته مانده ناهار خودشان را برای ما می آوردند.
صبحی/ گزارشگر: آيا همه اين کارها را در خيابان ميکردند؟ همسايه ها هم می ديدند؟
مهديه:بله خواهرم با کله خورد زمين . همسايه ها همه ريختند بودند بيرون. وقتی اين ها آمدند فکر کردند ما 80-70 نفريم. فقط سه زن در خانه بودند با 5 بچه. خونه همسايه ها رفتند. ميمهان های همسايه های طبقه بالا را می خواستند ببرند...
ص:مادرت الان کجاست.
م: ديشب گفتند آزاد می شود. چون ميخواستند ببرند اطلاعات. يکی هم می گفت می خواهند ببرند اوين . بعد گفتند پايگاه چهارم اطلاعات.
ص:شمارا هم زدند؟
م:بله حتی بچه کلاس اول را هم زدند.
ص:پدر شما چه کار کرده؟
م:پدرم حق خودش را خود خواسته.
ص:آيا حالا نگراني؟
م:بله. وقتی مادرم را می خواستند ببرند حتی نگذاشتند ما را بغل کند
ص.شنيدم خواهرکوچکت هم کمی زخمی شده
م.بله وقتی پرتش کردند توی اتوبوس لبش خورد به ميله آهنی
ص.با مادرت که آنجا ديگر برخوردی نکردند؟
م. چرا. آن جا هم کتک زدند.
ص.مدسه شما تعطيل که نشده؟
م.اول گفتند تعطيله بعد گفتند نه تعطيل نيست
ص.چند بچه آن جا بود؟
م.پنج بچه.دخترخانم ضيا کلاس سوم. يکی کلاس اول دبيرستان دختر خانم رضوی . يکی هم کلاس اول دبيرستان ، من و خواهرم که من 12 سال و خواهرم 2 سال دارد.
ص.آرزوت چی هست؟
م. چيزی که می خواهم اين است که از ما دفاع کنند. يک کاری کنند که مادرم آزاد شود.
يعقوب سليمی که به علت صدماتی که به فرزندان خردسال و خانواده اش وارده آمده و به شدت متاثر بود، در مصاحبه سرانجام به گريه افتاد و درد دلش را عليرغم خودداری آشکار و به گفته خودش توصيه های همکارانش بر زبان آورد: سربازان اسرائيلی پيش اين ها رو سفيد شدند. احمدی نژاد که درجلسه های بين المللی می گويد اين جا حقوق بشر رعايت می شود بيايد ببيند چطور شبها زن و بچه مردم را به اسيری می برند. مگر اين جا فلسطين است. مگر ما حقوقی نداريمواين ها از سربازان اسرائيلی بدتر کردند. ببخشيد سينه ام گرفته. من ناسلامتی معلول جنگی ام. شيميايی جنگی ام...
  منبع خبر


نظر شما: Post a Comment

<< Home

Designed by: خُسن آقا This page is powered by Blogger. Isn't yours?