وبلاگ خبری پن‌لاگ: گزارشی از تجمعات اعتراضی روز جهانی زن در پارک دانشجو

به وبلاگ خبری پن‌لاگ: گزارشی از تجمعات اعتراضی روز جهانی زن در پارک دانشجو خوش آمدید | صفحه اصلی | تماس با ما
~   بایگانی   ~
~    تیتر آخرین اخبار    ~
~   رابطه ها   ~
وبلاگ پن‌لاگ
~    وبلاگ اعضای پن‌لاگ    ~

Thursday, March 09, 2006
 

گزارشی از تجمعات اعتراضی روز جهانی زن در پارک دانشجو

ساعت سه و نیم است، از سمت انقلاب به چهارراه ولی عصر با ماشین به بالا می آیم، نیروهای انتظامی خیلی بیشتر از روزهای معمولی حضور دارند، نکنه فکر کردند تجمع قرار است اینجا برگزار گردد؟ ساعت سه و چهل دقیقه به پارک دانشجو می رسم، وضعیت کمی غیر عادی است ولی تعداد هنوز قابل توجه وجود ندارد ، زنی با مبایل صحبت می کند می گوید امروزه ولی نمی دانم چه ساعتی؟ می خوام بگم که چهار, که زنی پیش دستی می کند و به او می گوید چهار، در پارک دوری می زنم و بر می گردم. جمعیت بیشتر شده. زنان و مردان به صورت غیر معمول و بیش از حد روی سکوهای استراحتگاه پارک روبروی سالن آمفی تئاتر نشسته اند. کمی گشت می زنم, تعدادی از فعالین سیاسی را می بینم. اسمشان را بهتر است نام نبرم، منم می روم روی سکوها تا نظاره گر باشم. مردان لباس شخصی که تعداد انها زیاد نیستند سعی می کنند خود را عادی نشان دهند ولی پارک کاملا غیر عادی است و زمان معمولی رفتار کردن آنها گذشته است. دقایقی مانده به ساعت چهار ، همان ساعت قرار. تعداد قابل توجه می شود . جمعیت متمرکز شده. ساعت چهار می شود. مردمی که کنار نشسته اند کم کم به وسط می آیند، تراکت ها و اعلامیه ها توزیع می شود.
تاریخچه ای از روز هشتم مارس با چاپ رنگی با ذکر تعدادی از مطالبات زنان
اشعار زیبایی مربوط به زنان و برابری آنان با مردان، در یک کاغذ آ 4، لاف ز برتری کم زن و .....
سرودی که قرار است به صورت دسته جمعی خوانده شود، ای زن ای حضور زندگی و ...
تراکتهایی کاغذی شکل در ابعاد مختلف مانند زن با مرد برابر است، باید به کنوانسیون حمایت از حقوق زنان بپیوندیم و .....
تعدادی از زنان از تجمع کنندگان می خواهند تا محل تجمع را نزدیک به ورودی اصلی پارک و نزدیک به خیابان ولی عصر برگزار کنند. تجمع کنندگان تراکتها را یکی پس از دیگری بالا می برند. تجمع رفته رفته متمرکز می گردد, شاید چیزی حدود پانصد تا نهصد نفر، صد نفری هم وسط و بقیه در نزدیکی آنان، آنچه که دیده می شود نه حضور زنان و دخترانی که گاها شاهد اسارت و بردگی آنان هستیم بلکه حضور شیر زنانی است که آماده خرد کردن هر اراده ای پلیدی هستند که بخواهد آنها را به بندگی بکشاند .
سرود با فریادهای زنان و مردان آغاز شد:
ای زن، ای حضور زندگی
به سر رسید، زمان بندگی
جهان دیگری ممکن است
تلاش ما سازنده آن است
این صدا، صدای آزادیست
این ندا، طغیان آگاهی است
رهایی زنان ممکن است
این جنبش سازنده آن است
لا لا لا ، لا لا لا
لا لا لا ، لا لا
افرادی که ترجیحا با فاصله ای نچندان دور نسبت به این زنان ایستاده اند رفته رفته دور جمعیت حلقه می زنند و تجمعی بزرگتر شکل می گیرد. نیروهای لباس شخصی با بیسیم های خود شروع به تکاپو می کنند. تعداد آنها زیاد نیست، خبرگزاریهای داخلی و خارجی، مبایل ها و دوربین ها شروع به ظبط لحظاتی ناب می کنند، چند تا از نیروهای پلیس که قدرت درک دیدن چنین صحنه هایی را ندارند هاج و واج نگاه می کنند. روبروی من زنانی است که با آخرین قدرت سرود زیبای "ای زن ای حضور زندگی" را می خوانند. صحنه به یاد ماندنی است. چند ماشین از نیروهای انتظامی بصورت غیر معمولی وارد پارک می شوند و با حالت تهدید آمیزی در چند قدمی زنان ترمز می کنند. سربازان مقهور این موضوع که چرا مانند همیشه تجمع کنندگان با دیدن ما پا به فرار نمی گذارند، کسی توجه ای به این دو ماشین ندارد. چند تن از نیروهای انتظامی با هیکل هایی بزرگ مدام هیاهو می کنند ولی کسی قصد ندارد به آنها توجه ای کند. مرد قوی هیکل از سربازها می خواهد که به وسط جمعیت بریزند و به کسی رحم نکنند. آنها را هل می دهد ولی آنها خشکشان زده. فرمانده قوی هیکل به سراغ دیگر سربازان می رود و سرخورده از نافرمانی سربازها باز هیاهو می کند. بلندگوی پیکان نیروی انتظامی را بر می دارد ، ای زن، ای حضور زندگی .... صدایی از او را به گوش کسی نمی رساند.
زنان در بالا گرفتن پلاکاردها با هم رقابت می کنند. همه چهره ها مصم و جسور است، پارچه نوشته ای بزرگ را، جلوی جمعیت دو خانم مسن به دست گرفتند، تعدادی از زنان از جمعیت می خواهند بنشینند. فردی لباس شخصی مشمع آشغالی را به وسط جمعیت می اندازد، جمعیت خواند سرود را بی تفاوت ادامه می دهد، تعدادی از مردان و زنان فرد لباس شخصی را نهی می کنند، دوربین ها از زوایای مختلف فیلم می گیرند. هر از چندگاهی نیروهای انتظامی خبرنگاری را عمدتا خارجی از لای جممعیت صدا می زنند، ولی آنها بی تفاوت هستند و بعضی از این خبرنگارها می روند و باز، باز می گردند .
بلندگوی نیروی انتظامی به صدا در می آید: این تجمع غیر قانونی است، اگر قانونی بود به ما می گفتند، متفرق شوید، با صدای بلند تر و بلتد تر، متفرق شوید، جمعیت هنوز بی تفاوت است، اینقدر صحنه ها زیبا است که کسی حوصله شنیدن این حرفها را ندارد، نیروهای انتظامی از مینی بوسها کنجکاوانه پیاده می شوند، آنها برای ایجاد رعب و وحشت توسط درجه داران دعوت به دویدن می شوند، اما آنها به جای دویدن ، سریعا جایی را در میان جمعیت پیدا می کنند و خود نیز به مانند دیگران به تماشای زنان می نشینند، تعداد درجه دارانی که هیاهو می کنند بیشتر می شود، نیروهای انتظامی کسانی را که دور ایستاده اند را سعی می کنند متفرق کنند، اما هر بار که نیروهای انتظامی با پراکنده کردن جمعیت، جمعیت را دور می زنند جمعیت به جای اول خود باز می گردد و همان آش و همان کاسه، زنانی که وسط نشستند (حدود پنجاه نفر) بی تفاوت کارهای آنها را نظاره می کنند و سرود خود را با صدای بلندتری می خوانند، هیاهو بیشتر می شود تعدادی از نیروهای انتظامی از ته حنجره های خود فریاد می زنند جمعیت خونسرد است و آنها را جدی نمی گیرد، سرود ای ایران خوانده می شود.
صدای بلندگوی نیروی انتظامی بلند و تندتر می شود: زود متفرق شوید، و گرنه به شما حمله می کنیم، فقط پنج دقیقه فرصت دارید، زنی داوطلبانه با او صحبت می کند، دوربینها به دنبال آن زن راه می افتد، جمعیت همچنان کوبنده سرود می خواند، نماینده ی زنان که ترجیحا اسم ایشان را نمی گویم بلندگویی به دست می گیرد و قطعنامه تجمع را با صدایی رسا می خواند، با تند شدن آهنگ بلند گو ها، تحرک بیشتر می شود، مینی بوسها می آیند و درجه داران فریادهای بیشتری را می زنند، حمله از حاشیه تجمع به درون تجمع کشیده می شود، تجربه همیشگی می گوید تا ده دقیقه دیگر کسی آنجا نخواهد بود، با شدت گرفتن حملات، جمعیت نشسته بلند می شود و آهسته به حرکت در جهت خلاف حمله نیروهای انتظامی به حرکت در می آید، نیروهای انتظامی می خواهند آنها را از خیابان دور کنند، چند تایی از نیروهای انتظامی به درون جمعیت می دوند ولی کسی فرار نمی کند، صدای زنان بلندتر می شود و سرودها آهنگین تر می شود، جمعیت متفرق شده ، باز خود را به هسته اصلی نزدیک می کنند، بلندگوی جمعیت زنان با ضربه پای درجه دار به هوا می رود، تعدادی اعتراض می کنند ولی قالب جمعیت تنها سرود را بلندتر می خواند، فرضیه فرار زنان در کمتر از ده دقیقه باطل می است زنان قصد ندارند فرار کنند، تراکتها همچنان مصمم بالای دستها قرار دارد مردان هم در این زمان سهم بیشتری را برای نگه داشتن تراکتها بر عهده گرفته اند، جمعیت هوشمند حرکت می کند شاید مثال جالبی نباشد ولی جمعیت مانند ماهیانی که بصورت دسته جمعی حرکت می کنند اینور و آنور می روند، خرد جمعی تجمع کنندگان سعی می کند با دور زندن در کناره پارک به جای اول خود بازگردد، ترافیک سنگین شده، کسی مایل به حرکت نیست، تعدادی از شهروندان قدرت هضم مسئله را ندارند، درجه داران, سربازان را حول می دهند تا حمله کنند، سربازان نیز ذره ای به جلو می روند و باز متوقف می شوند، ضرب و شتم شدت بیشتری می شود ، باتومها و لقد ها است که بالا و پایین می رود، به محض اینکه به زنی حمله می شود همه هو می کشند و به سمت آنان می دوند تا رها گردد.
تحرک بیشتر می شود، جمعیت در پیاده روی خیابان ولی عصر است مردم هاج و واجند، حمله های بیشتر می شود، چند نفری به جوی آب می افتند، زنی را می بینم که ناله می کند و کتف خود را گرفته می گوید: آی کتفم، دیگران کمک می کنند، دسته های بیست سی نفری با پلاکاردها در خیابان به راه می افتند و سرود خوانان به پیش می روند، حمله ها به خیابانها کشیده شده، ولی زنان و مردان دست بردار نیستند، جمعیت میان ماشینها حرکت می کند و پلاکاردهها همچنان بالا است، جمعیت متفرق شده سعی در برگشتن به جای اول خود را دارد، بی تعارف تا بحال همچین سماجتی ندیده بود ، مردم از هم می پرسند چی شده؟ هیچی روز زنه و ...
صدها نفر از نیروهای انتظامی محل اولیه تجمع را فتح کرده اند ، اما هنوز زنان با پلاکاردهای خود به همان جا بر می گردند، صحنه های عجیبی است، تقاطع ولی عصر انقلاب مثل صحنه جنگه، سربازها به همه حمله می کنند. حتی عابرینی که اصلا از قضیه با خبر نیستند، در خیابان ولی عصر جلوی همه را می افتم و نا خود آگاه سرود ای زن ای حضور زندگی را همراه با دیگران می خوانم، زخمی ها بیشتر می شوند و جمعیت کم کم پراکنده .
عجیب است که هنوز تعدادی از زنان در دسته های چند نفره در میان صدها نفر از نیروی انتظامی با پلاکاردهایشان مقاومت می کنند، چند تایی نیروهای لباس شخصی با تردید به آنها لقد می زنند و بسرعت پشت نیروهای انتظامی مخفی می شوند، چند نفری از مردم عادی که در کنار من هستند از این کار اعلام انزجار می کنند، شدت ضربات بیشتر می شود، باتوم درجه دار از دستش در می رود و دهها متر آنورتر می افتد، زنان مشت و لقد می خورند ولی حرکت نمی کنند، روسری زنی را می بینم که افتاده است ولی حرکت نمی کند، ای کاش یک دوربین داشتم، فضای سنگینی است باید جای خود را عوض کنم این جا دیگر صلاح نیست بمانم، به آنور پارک می روم، الان ساعت چهار و چهل دقیقه است، هنوز هم در پیاده رو سرود خوانده می شود و جمعیت به جلو می رود، بی نظیر است اما دیگر رمقی نمانده و جمعیت تا ساعت پنج دیگر کاملا متفرق می شود، بیانیه ها و اعلامیه های که منتشر شدند را نگاهی دوباره می اندازم، اینها را یادگاری نگه می دارم
  منبع خبر


نظر شما: Post a Comment

<< Home

Designed by: خُسن آقا This page is powered by Blogger. Isn't yours?