ايرنا: با تابيدن خورشيد بر تارك ارتفاعات عظيميه كرج، جمعی كودك و نوجوان نفس نفس زنان چرخ دستيها را از سينهكش حسنآباد كرج به سوی بالا ميرانند تا به نانی برسند كه از ته سفرهها باقی مانده است. اين كار هر روز تكرار ميشود، آنان پس از رسيدن به ده حسنآباد خانه به خانه فرياد"نون خشكيه" را سرميدهند تا شايد پس از گشوده شدن دري، چند تكه نان خشك بر كيسههای روی گاريها افزوده شود.
چهرههای آفتاب سوخته، لباسهای كهنه، قامتهای نحيف و دستهای ترك خورده وجه مشترك ظاهر آنهاست كه بين شش تا
۱۸ سال سن دارند. اغلب آنان اعضای چند خانواده، فاميل يا همسايه بوده كه بصورت دسته جمعی به اين كار روی آوردهاند.
با شنيدن صدای زنی كه ميگويد "آی نان خشكي، كيلويی چند ميخري؟" كودك بلافاصله چرخ دستی را متوقف ميكند و به سمت در منزل ميرود. او با زبانی كودكانه جواب ميدهد خانم نون خشكاتو بيار، هر جوری باشه ميخريم، بعد هم چهار كيلو نان خشك تحويل ميگيرد. زن اما با مهربانی توام با ترحم خطاب به كودك گفت: مادرت چطور راضی به كار كردن تو شده؟ تو الان بايد در خانه يا مدرسه باشی نه با اين هوای سرد دنبال نون خشك؟
دستان كودك از شدت سرما ميلرزيد و سرفه، عطسه و....
متن کامل